تخلیه فشار روانی
تا حالا شده که بعد از خوردنِ مایعاتِ زیاد، یا توی سرما وسطِ جاده بین شهری گیر کرده باشین و مثانهتون از فشارِ پر شدن در حال ترکیدن باشه؟ دیدین آدم جونش به لبش میرسه؛ تمام ذهن و فکر و آرمان و آرزوش خالی شدن مثانهاش هست. هیچی براش مهم نیست. هیچی به چشمش نمیاد. هیچ آرزویی نداره جز توقف ماشین. تا محتویات مثانه رو برون ریزی کنه.
دیدین وقتی دستشویی میرین چه احساس راحتیای دست میده؟ احساس سبُکی. اون وقته که آزاد میشین و دوباره به چیزهای دیگه ای فکر میکنین. از تهِ دل میگین: آخِیش. راحت شدم.
روان ما هم یک مثانه داره که در مسیر زندگی مدام پر و خالی میشه. اونایی که مایعات بیشتری میخورن یا در معرض سرما هستن (یعنی زندگی پرتلاطمتری دارن) مثانهشون زودتر پُر میشه. مثانهی روان که پر میشه آدم الَکی قاطی می کنه، به هم میریزه،
اخلاقش تند میشه؛ و جالب اینکه خودش هم نمیدونه چه مرگشه............
با این تفاوت که آدم، پرشدنِ مثانهی روان رو نمی فهمه؛ فقط درد و فشارش رو حس میکنه،
روان هم نیاز به بیرونروی داره. نیاز به خالی شدن از فاضلاب مشکلات زندگی. تا بتونه دوباره به چیزهای خوب فکر کنه. روی چیزهای بهتری سرمایهگذاری کنه. روان هم نیاز به رهایی از فشار داره. وگرنه میمونه....گیر میکنه. رشد نمیکنه...... نمیتونه قدم از قدم بردارده.... تمام فکر و ذکرش درگیر چیزای حقیر میشه.....
گاهی به روانمون استراحت بدیم. استراحت از روزمرگی.......استراحت از دویدنهای بیهدف......استراحت از تنشهای بیهوده....... استراحت از گیر دادن به چیزایی که ارزشش رو نداره.....استراحت از حرص و طمع...... استراحت از کینه..... استراحت از خبرای ناگوار......استراحت از نقاب ها و پرستیژهای مزخرفی که سینهی آدم رو تنگ میکنه....... استراحت از احساس گرفتگی....... یا لااقل استراحت از چیزایی که درون خودمون میریزیم و سرکوب میکنیم و کسی نمیفهمه.
برونریزی روان یعنی داشتنِ رفیقی که باهاش همانجوری حرف بزنیم که با خودمون حرف میزنیم. اگه نداریمش بهترین رفیقی که می تونیم فشار روان رو روی اون خالی کنیم، یک قلم و کاغذه. و این مخصوص آدمای تنهاست، بنویسیم...... هرچه دلِ تنگمون میخواد. آزاد و رها. بعدش هم بندازیمش سطل اشغال. حتی اسیرِ اون نوشتن هم نشیم..... اینکه چی مینویسیم و چجوری مینویسیم و برای چی مینویسیم. فقط و فقط بنویسیم، حتی اگه حال نوشتن نداریم شروع کنیم به حرف زدن و صدامون رو ضبط کردن. بدون هیچ قیدی حرف هاموم رو بزنیم، بی هیچ آداب و ترتیبی. در مورد همه چی. بی هیچ هراس و قید و بندی. بعد بارها گوشش بدیم، بعد حذفش کنیم و فراموشش کنیم....
برونریزی یعنی ورزش؛ یعنی گاهی کوه رفتن. یعنی بالا و پایین پریدن. یعنی بازی کردن ؛ خندیدن؛ گریه کردن. اصلا یعنی لحظاتی رو مثل دیوانهها زیستن.
یعنی اون لباس قشنگمون رو توی خونه پوشیدن و خودمون رو تحویل گرفتن. یعنی توی خلوتِ خودمون همراه با یک آهنگ دلخواه یک لیوان چایی با بیسکویت در خلوت خوردن و بعدش شروع کنیم برای خودمون رقصیدن...... یعنی لحظاتی بیخیال همه چیز شدن.. برون ریزی یعنی چیزی که بعدش از تهِ دلمون بگیم:
[آخیش راحت شدم...... ]
بیرون نریختن هیجانهای اصلی در مسیری بالغانه و والایشیافته، و سرکوبِ مداومشون در خانواده و یا در جامعه، کم کم به تجمعِ درونیِ خشم منجر خواهد شد که روزی در جایی سر باز خواهد کرد.
فقط یک چیز رو یادمون باشه؛ یعنی یک چیز رو رعایت کنیم و اونم اینه که فشار روانی مون روی هیچ کسی خالی نکنیم، قرار نیست با آخِیش گفتن ما، زخمی بر وجود کسی بشینه و خودمون رو راحت کنیم و دیگران رو ناراحت ...........................
برچسب : نویسنده : soroushseyyedifard بازدید : 81